بیا برگرد
برایت قصری از احساس خواهم ساخت
برایت جامهای از یاس و از الماس خواهم ساخت
بیا برگرد ویرانم
دلم آنجاست میدانی
دلت اینجاست میدانم
تو ای زیباترین آغاز یک تردید
یکی دارد برایت شعر میخواند
یکی در اوج یک اندوه
اینجا
پشت این دروازههای بستهی امید میماند
بیا برگرد من اینجا
به جرم عاشقی بر دار خواهم شد
بیا برگرد، من اینجا
ز سوی زندگی انکار خواهم شد
بیا برگرد، من با تو
نوای زندگی را ساز خواهم کرد
بیا برگرد، من با تو
به اوج کهکشان پرواز خواهم کرد
بیا برگرد، من اینجا
تن ِ ویرانه را آباد خواهم کرد
بیا برگرد، من اینجا
تمام بغضهای کهنه را
فریاد خواهم کرد
بیا برگرد ویرانم
دلم آنجاست میدانی
دلت اینجاست میدانم
بیا برگرد ویرانم
و میدانی که میدانم
که گفتی تا قیامت عاشق و آشفته میمانم
بیا...
برگرد...
ویرانم ...

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1